سلام
نزدیک به سه سال قبل در چنین روزهایی استارت وبلاگی را زدم که مدتی بعد از مصادیق انتشار محتوای مجرمانه شناخته شد؛ و آن شد که انتظارش نمیرفت. وبلاگم را در شرایطی از دست دادم که دوستان خوبی یافته بودم و حلقهی وبلاگیمان در حال تشکیل بود. در شرایطی که داشتم زبان خودم را پیدا میکردم و در شرایطی که لحن و محتوای فیدبکها (که بخشی از آن در کامنتهای هر پست منعکس میشد) حکایت از یک تغییر مثبت داشت.
در تمام این مدت که از توقیف وبلاگ گذشت بیشتر از هر چیز دلم برای آن کامنتها تنگ شده است؛ کاش بلاگفا بهجای همدستی با عوامل سرکوب، در کنار مردم میماند و همزمان با توقیف وبلاگ، اقدام به مسدود ساختن بخش مدیریت آن نمیکرد.
امروز پس از چند ماه کرختی و بیحوصلگی، باز هم توطئهی پاییز و اینترنت علیه من نتیجهبخش شده است و من دوباره میخواهم بنویسم. نمیدانم چرا دوباره تصمیم گرفتم بیایم...نمی دانم چرا می نویسم. نوشتن را یک کار "مقدس" می دانم؛ هرچند خیلی وقت است کلمهی "مقدس" را از دایرهی لغاتم بیرون انداختهام. از نوشتن "لذت" میبرم؛ هرچند در سرزمینی زندگی میکنم که همیشه "لذتها" تابو بودهاند و انکار شدهاند و در بهترین حالت استحاله.
امروز که نوشتن را در این وبلاگ تازه شروع کردهام میخواهم چیزی را بگویم که شاید با لحن همهی جملات قبل از آن متفاوت باشد. میخواهم بگویم که "عقل افسرده" یک تفاوت اساسی با وبلاگ قبلیام دارد: اینجا میخواهم ناشناس بمانم و شخصی بنویسم. بعید میدانم وبلاگم را به نام خودم به کسی ـ غیر از چند دوست صمیمی ـ معرفی کنم. این باعث میشود که از خودسانسوری بپرهیزم، باعث میشود دغدغهی این را نداشته باشم که خواهرم و برادرم و دوست دخترم و شاگردم و فلانی و فلانی اینجا میآیند و اینها را میخوانند و زشت است و از این حرفها! اینطوری میتوانم بیخیال آن شرم و ادب و محترم بودن تصنعی شوم، میتوانم خودم باشم با همهی جزئیات زندگیام، با همهی آن چیزهایی که از آن لذت میبرم و دوستش دارم: از فلسفه و ادبیات و سینما گرفته تا آزادی و س×کس و رابطه و کسشعر گفتن در مستیهای غیرمنتظره و بدوبیراه گفتن به هر آنچه اینها را محدود میکند!
نمیدانم چیزی که میخواهم بگویم درست است یا نه؛ ولی از همهی کسانی که از طریق این پست با این وبلاگ آشنا میشوند خواهش میکنم همینجا تکلیف خودشان را با من و وبلاگم روشن کنند. بهعبارت دیگر: دوست من! اگر آمدی به قصد موعظه و ملامت نیا.
عقل افسرده (که نامش را از کتاب دوستداشتنی مراد فرهادپور کش رفتهام) هیچ ادعایی ندارد جز اینکه میخواهد محلی باشد برای بهاشتراک گذاشتن تجربیاتم از خواندن و خوردن و دیدن و شنیدن و ...
بخش نظردهی وبلاگ را غیر فعال کردهام. به دلایل متعددی که امیدوارم در آینده فرصتی برای مطرح کردنشان پیش بیاید. اگر نظری داشتید از لینک "تماس با من" در منوی بالای وبلاگ استفاده کنید؛ ممنون میشوم.